
الفبای زندگی و کسبوکار
نوشته دکتر احمد روستا
الف:آرامش را بیابید و بسازید
یکی از سادهترین تعاریف خوشبختی، دستیابی به آرامش است. حتا بیان واژه آرامش، نوعی آرامش ایجاد میکند. هر روز چندین بار این واژهها را تکرار کنید: آرام، آرام، آرام، آرامش، آرامش، آرامش و…
آرامش با «ارزش»ها و «انتخاب»های انسان ارتباط نزدیکی دارد. چه چیزهایی برای ما « ارزشمند» هستند و چگونه با « انتخاب»های درست به ارزشهای مورد نظرمان دست یابیم تا سرانجام به آرامش و آسایش برسیم.
برای دستیابی به آرامش به نکات زیر توجه کنید:
آرامش آرامآرام بهدست میآید. عجله نکنید، بیندیشید، بکوشید، بردبار باشید و خودتان باشید تا به آرامش دست یابید.
آرامش را ما میسازیم دیگران بههم میزنند. مراقب باشید مورد بغض و تنگنظریها قرار نگیرید.
آرامش به معنای دستیابی به «تعادل» است. از افراط و تفریط، مقایسههای نادرست و چشم و همچشمی بدون توجه به آنچه برای شما «ارزش» و «اصالت» است بپرهیزید تا اعتدال و تعادل را تجربه کنید و به آرامش برسید.
دستیابی به آرامش کافی نیست، حفظ آن مهم است. سعی کنید ضمن تلاش دائم برای رسیدن به آرامش، عوامل تهدیدکننده و تقویتکننده آرامش را بشناسید و با ادارهکردن آنها، آرامش خود را حفظ کنید.
آرامش، حاصل توجه و رعایت بسیاری از نکات و عوامل ساده و پیشافتادهای است که کمتر به آنها حساس بودهاید. به اینگونه عوامل حساس شوید.
«انتخاب» درست را «بهجا، بهموقع و بهاندازهبودن» تعریف کنید و بکوشید آن را تمرین کنید. بسیاری از تنشها در زندگی و کسبوکار، نتیجه «انتخاب»های عجولانه، ناآگاهانه و غیرمنطقی هستند. از آنها دوری کنید.
کیفیت «انتخاب»های خود را با «آگاهی بیشتر و ارزیابی بهتر» بهبود بخشید تا سهلتر و سادهتر به آرامش دلخواه دست پیدا کنید.
ب :«بابا» را بیشتر باور کنید.
«بابا» حرف اول چهار وظیفه همیشگی مدیریت است که عبارتند از: برنامهریزی، اجرا، بازنگری و اصلاح.
گرچه بسیاری از شما با «بابا» بیگانه نیستید، اما چنددقیقه وقت بگذارید تا متوجه شوید که همین امروز و در ارتباط با شادی و غمها و پیروزی و شکستهایتان تا چه اندازه «بابا» نقش داشته است.
آیا برای انجام امور مورد نظرتان، برنامهریزی و برنامههای مناسب داشتهاید؟ آیا با دقت و صحت، اطلاعات لازم برای برنامهریزی و برنامهها را گردآوری کردهاید؟
در اجرا و انجام برنامه چه محدودیتها و موانعی وجود داشتهاند که آنها را نادیده گرفته بودید؟ آیا منابع و ملزومات اجرای برنامه مناسب بودهاند؟ عوامل اجرا و عدم اجرای دلخواه برنامههایتان چه بودهاند؟ آنها را یادداشت کنید تا در آینده به آنها توجه کنید.
آیا با اجرای برنامهها به ارزیابی نتایج و عملکردها توجه داشتهاید؟آیا آنها را واقعبینانه مورد ارزیابی قرار دادهاید؟ فاصله بین عملکردها و اهداف مورد نظرتان چه اندازه بودهاند؟ آیا علل و عوامل ایجاد این فاصلهها و شکافها را شناختهاید؟
آیا برای دستیابی به اهدافتان، اصلاحات مورد نظر را پیشنهاد داده و اقدام کردهاید؟ مشکل چیست؟ چرا کوتاهی شده است؟
اگر «بابا» را در مدیریت پدیدههای گوناگون زندگی بیشتر باور کنید و بهتر رعایت کنید، مطمئن باشید، بهرهبرداریها و بهرهوریها بهبود مییابند و به آرامش و آسایش بیشتری دست خواهید یافت.
با توجه به نکات زیر به «بابا» بیشتر توجه کنید:
با دقت و حوصله، پاسخهای مربوط به «چه، چرا، چگونه، چه موقع، کجا و چه کسی» را بهطور مجزا و یکپارچه بیابید تا با استفاده از آنها برنامههایتان را شفافتر، سادهتر و بهتر تنظیم کنید.
منابع، موانع و عوامل تسهیلاتی و بازدارنده را دراجرای برنامهها بشناسید و آنها را اداره کنید تا «برنامه»ها فراموش نشوند یا ناقص و نیمهتمام نمانند. برنامهای که ناقص و نادرست اجرا شود، هزینههای بسیار زیادی دارد.
بازبینی، نظارت، کنترل، ارزیابی و بازخورد را از ابزارهای «بهبود و بهپویی» بدانید.
اصلاح یا اقدام برای آرایش جدید و تغییر و دگرگونیهای لازم جهت دستیابی به اهداف برنامهها را جدی بگیرید تا بتوانید به آنچه میخواهید دست یابید.
«بابا» را یک حامی و حافظ مفید و موثر در زندگی خود بدانید و آن را بیش از گذشته باور کنید.
پ: پاسخگو باشید.
یکی از مهمترین وظایف هر انسان در زندگی، پاسخیابی و پاسخگویی درست به نیازهای خود و دیگران است که خود باعث آرامش و آسایش زندگی میشود. پاسخیابی و پاسخگویی درست حاصل هفت «پ» اساسی است که عبارتند از:
پایش و دیدهبانی اطراف و اطرافیان برای شناسایی درست و سریع تحولات، فرصتها، تهدیدها، رفتارها و معیارهای تازه.
پرسش درست، کلیدی و ارزنده برای کسب اطلاعات و آگاهیهای لازم که خود نوعی مهارت در زندگی است و نیاز به تمرین دارد.
پژوهش از طریق تحقیقات «دانشی، بینشی، انگیزشی» برای یافتن نایافتهها و شناختن ناشناختهها و ریشهیابی بسیاری از پدیدهها.
پشتکار، عزم و اراده قوی همراه با پیگیری جدی، امیدوارانه و هدفمندانه.
پردازش، دادهپردازی، اطلاعاتپروری و تحلیل و تفسیر درست آنها.
پویایی، تحولگرایی و تحولپذیری برای بهروز بودن پاسخها.
پایبندی، اعتقاد، اطمینان و تعهد داشتن به پاسخها از طریق راهنمایی، راهیابی، مشکلگشایی، چارهسازی و ارزشافزایی و پایداری ارتباطها.
ت: تحولگرا و توسعهطلب باشید.
زندگی بدون تغییر و تحول و توسعه فقط زندهبودن است. بکوشید به جای زندهبودن، زندگی کنید.
برای تحقق تحول و توسعه به نکات زیر توجه فرمایید:
تا زمانی که در موضع قدرت، سلامت، موفقیت و انتخاب کردن هستید به تحول و توسعه بپردازید و نگذارید تا درماندگی، گرفتاری، ناآرامی، خستگی، شکست یا شرایط اضطراری و پیشامدهای نامناسب، منشا تحول و توسعه باشند، زیرا منابع و فرصتهای زیادی را از دست میدهید.
فرصتهای تحول در زندگی را بشناسید و از آنها استفاده کنید. «لحظه تحویل سال و نوروز، آغاز هر فصل طبیعت، روز تولد، روزهای خاص و خاطرهانگیز و ارزشمند، شبهای قدر و مناسبتهای ویژه» از جمله فرصتهای تحول و توسعه در زندگی هستند. آنها را از دست ندهید.
ضرورتها را تشخیص دهید و تحول و توسعه را از جایی که شرایط مساعدتر و بستر آمادهتر است آغاز کنید.
تحول و توسعه نیازمند «نبرد» است که حرف اول چهار عامل اساسی تحول و توسعه یعنی «نگرش و نظام فکری، بینش و باورها، دانش و درک درست و روش و رفتارها» است.
تا روزی که «نظام فکری» و «نگرش» خود را بهطور اساسی متحول نکنید، «باورها و بینش» خود را تغییر ندهید و بهبود نبخشید، «رفتارها و روشها»ی انجام امور زندگی و کسبوکار را دگرگون و سازگار با تحولات نکنید و «درک و دانش» درست از ایدهها و پدیدههای نوین نداشته باشید، نمیتوانید انتظاری از تحول و توسعه مفید، موثر، سازنده و پایدار داشته باشید.
«نبرد» تحول و توسعه را برای حوزهای مشخص از زندگی تمرین کنید و با نتایجی که میگیرید، امیدوارانهتر به تحول و توسعه امور گوناگون بپردازید.
ث: ثمربخش باشید.
زندگی بیثمر، نوعی زندهبودن بیاثر است. ثمره زندگی در اثرگذاری و آثاری است که دارید. آثار فکری، عاطفی، عقیدتی، علمی و عملی هر کس میتواند ارزشهای زیادی برای او و دیگران فراهم سازد.
بکوشید تا روشها و راهکارهای بهتر، تازهتر و مناسبتری برای افزایش کارایی و بازدهی بیابید و مورد استفاده قرار دهید تا موثرتر زندگی کنید.
مفید و موثر بودن در زندگی دشوار نیست، اگربخواهیم مثمرثمر باشیم. گاهی خودخواهیها و بیتفاوتیها باعث میشوند ثمرات زندگی محدود شوند.
• اگر میخواهید درخت بیثمر نباشید به اطرافیانتان بنگرید و کسانی را که منشاء خیر و خوبی بوده و در جامعه به خوشنامی و خیرخواهی و خیررسانی معروف هستند، الگو قرار دهید و بکوشید تا با بعضی از گامها و اقدامات ساده اما اثربخش و مفید در حوزهای کوچک و مشخص، زمینه ساز اثربخشی و ثمربخشی بیشتر باشید تا به لذت و رضایت بیشتری از رفتار و اعمال خود دست یابید و حس بهتری نسبت به زندگی پیدا کنید.
ج: جوان بمانید.
جوان بودن را پیوند:
– جستارگری تازهها و جرات در کارها،
– ورزش و ورزیدگی جسم و فکر و روان،
– آرزومندی و امیدواری در زندگی، نوگرایی و نتیجهیابی بدانید.
جوانی ربط دادن «خواستن، دانستن و توانستن» با «برخاستن، یافتن و ساختن » است.
پیوند «دانایی، توانایی و برنایی»که همان و یژگیهای جوان ماندن است را قرنها قبل حکیم ابوالقاسم فردوسی بسیار شیوا، رسا و گویا بیان کرد اما هیچگاه قدر آنرا ندانستیم و منتظر ماندیم تا دیگران بگویند: دانایی، توانایی است. فردوسی بزرگ با بیان «برنایی» در بیت بسیار پرمغز «توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر «برنا» بود»، به ما راز و رمز جوانی، شادابی و برنایی را آموخت، اما ما نیاموختیم.
لازمه جوان بودن و جوان ماندن، آمادگی همیشگی برای یادگیری، فراگیری و بهکارگیری تازههاست. هر اندازه در توان دارید، بکوشید تا بلندپرواز باشید و دست از طلب برندارید تا به کام دل برسید و جوانتر شوید.
جوانی را در جوانهزدن استعدادها و شایستگیهای نایافته و پنهان خود تمرین کنید. بکوشید با خودکاوی و خودیابی به بعضی از ویژگیها، خصلتها، قابلیتها و داشتههایتان که کمتر به آنها توجه کردهاید یا شناختهاید، دست یابید و با تقویت آنها مسیر و استراتژی جهش زندگی خود را بیابید.
چ: چارهیاب و چارهساز باشید.
زندگی، «چالش» دائمی برای چارهیابی و چارهسازی است. اگر میخواهید در این چالش موفق شوید، از این پس بهسادگی از این سه واژه یعنی «چه، چرا، چگونه» نگذرید.
چه چیزهایی از عمر و زندگی انتظار دارم؟چه اهداف و انتظاراتی از خودم و دیگران دارم؟چه قابلیتها و استعدادهای کشف نشدهای دارم که از آنها باید استفاده کنم؟
چه قوتها، ضعفها، داشتهها و نداشتهها، منابع و موانعی دارم که اگر آنها را بشناسم و درست اداره کنم، زندگی بهتری خواهم داشت؟
چرا بیانگیزه، بیهدف، نومید، خسته، افسرده و بیتفاوت هستم؟
چرا به خودم، امروزم، آیندهام، شغلم، زندگی و علائق و خواستههایم کمتوجه یا بیتوجه هستم؟
چرا منتظر دیگران هستم تا چاره یابم باشند و خودم حرکت نمیکنم؟
چرا مثبت اندیشی، واقعبینی و امیدواری را جایگزین منفینگری، بدبینی و نومیدیهایم نمیکنم و خود را منزوی کردهام؟
چرا خودم را باور ندارم، از خودم بیگانهام، با خودم ارتباط برقرار نمیکنم، خودم نیستم یا نمیخواهم باشم؟
چرا همیشه خود را طلبکار میدانم؟ از تحول گریزانم؟ اعتمادبهنفس ندارم؟
چگونه با دقت به «چهها و چراها»ی زندگی و پاسخهای آنها زندگی بهتری را آغاز کنم و در مدیریت عمر و کسبوکار خود موفق شوم؟